من ، مارکس ، و یک نفر دیگر !
نصرت شاد نصرت شاد

Karl Marx 1818-1895

         

          مارکس – و کتاب ایدئولوژی آلمانی .

 

مارکس و انگلس کتاب " ایدئولوژی آلمانی " را در سال 1846 نوشتند . نیگل واربوتون ، فیلسوف انگلیسی ، این کتاب را در سال 1998 در کتاب خود یعنی " کلاسیکهای فلسفه غر ب " در یک مقاله ای معرفی نمود . و من این مقاله را اکنون بصورت خلاصه در اینجا مطرح میکنم .

در بخش اول کتاب ایدئولوژی آلمانی ،  مارکس به توصیف  ماتریالیسم تاریخی میپردازد . قسمت مهمی از این کتاب پیرامون نظرات لودویک فویرباخ است ، یعنی فیلسوفی که همراه هگل تاثیر مهمی روی افکار روشنفکری مارکس بجا گذاشت .

اسحاق برلین این کتاب را از جمله آثار فلسفه کلاسیک غرب نامیده است که حاوی نظرات مارکس در باره نظریه تاریخ است . مارکس در این کتاب خواهان انقلاب اجتماعی است . او میگوید که انسان محصول دوره تاریخی است که در آن زندگی میکند ، چون اصطلاح طبیعت انسان در رابطه با زمان و دوره او شکل میگیرد .

مارکس و انگلس در این کتاب ، ماتریالیسم تاریخی خود را ، اندیشه های تاریخی ماتریالیستی ، نامیده بودند . ماتریالیسم آنان تاریخی نام گرفت چون در نظر آنان شرایط مادی در طول زمان تغییر میکنند ، مثلا نظام برده داری با آمدن ماشین بخار منحل شد چون محصول این تکنیک به اندازه تولید کار صد برده بود . از آنزمان که انسان قادر شد غذایش را خودش تولید کند ، از شاخه و نسل حیوان فاصله گرفت .

مارکس در این کتاب مینویسد که هرچه یک جامعه پیشرفته تر باشد ، میزان تقسیم کار در آن بیشتر و پیچیده تر میشود ، و تقسیم کار یعنی کارهای مختلف را به افراد مختلف واگذار نمودن . مارکس و انگلس تقسیم کار را از جمله نیازهای اقتصاد سرمایه داری میدانند که ناخواسته اثری منفی روی انسان و زندگی او بجا میگذارد و موجب از خودبیگانگی انسان و جدایی لذت زندگی و شوق کار از همدیگر میگردد . تقسیم کار ، فرد را قربانی نظام سیاسی و اجتماعی، و او را تبدیل به برده و غیرانسان مینماید . مخصوصا جدایی کارفکری از کار جسمی موجب آسیب روحی به انسان میگردد . مارکس و انگلس مبلغ نظامی بودند که مالکیت خصوصی در آن لغو شده باشد تا انسان قربانی یک سیستم اقتصادی مرموز و بی چهره نگردد .

آندو در باره ایدئولوژی مینویسند که عقاید مذهبی ، اخلاق ، و متافیزیکی یک انسان نیز محصول روابط مادی هستند که او در آن زندگی میکند . در جوامع طبقاتی عقاید و نظرات حاکم چیزی غیر از علایق طبقه حاکم نیستند . آندو از واژه ایدئولوژی استفاده میکنند تا منظور خود را از ایده مطرح نمایند که محصول فرعی یک نظام خاص اقتصادی اجتماعی است . و هر کس که به یک ایدئولوژی و جهانبینی وابسته باشد ، قضاوتهایش نیز از آنجا سرچشمه میگیرند ، یعنی ایدئولوژیها نیز محصول شرایط تاریخی اجتماعی خود هستند .

آنها در باره انقلاب اشاره میکنند که اگر پرولتار،یا یعنی طبقه کارگر، که مالکیتی غیر از نیروی کار خود را ندارد ، مخالف با شرایط اجتماعی و ایدئولوژی حاکم ، خشم کند ، امکان وقوع انقلاب پیش می آید . مارکس و انگلس ، سخنگویان آتشین انقلابات اجتماعی در جوامع سرمایه داری ، فئودالی ، و شاهنشاهی زمان خود بودند . در نظر آنان، بعد از انقلاب ، مالکیت خصوصی حذف میشود تا مالکیت اشتراکی بجای آن برقرار گردد . آن ها مینویسند که ایدههای انسانها تا آن حد تغییر میکنند که سیستم تولید مادی، که خالق این ایدهها است ، تغییر کند .

از کتاب ایدئولوژی آلمانی مارکس اتنقاد میشود که در آن آزادی اراده برای انسان وجود ندارد چون انسان وسیله ای در خدمت جبر تاریخی و محصول شرایطی است که در آن زندگی میکند ولی تئوری انقلاب مارکس نشان میدهد که انسان از طریق اراده اش و شرکت در جنبش اجتماعی میتواند چرخ تاریخ را سرعت دهد و کاملا اسیر شرایط زمان خود نباشد .

پیرامون نظریه تقسیم کار نیز انتقاد میگردد که این تئوری واقعگرایانه نیست چون یک آدم ناشی و تازه کار برای ساختن یک میز غذاخوری نیاز به چند روز کار و زحمت دارد ، در صورتیکه یک نجار کاردان ممکن است آنرا در چند ساعت بسازد ، بنابراین آبزورد و بی معنی است اگر فکر کنیم که یک انسان نوین سوسیالیستی میتواند ، صبحها فوتبالیست ، عصرها راننده قطار ، و شبها جراح باشد . و به اندازه تعدادنظام ها و روابط تولید ، باید نظریه های فلسفی در باره طبیعت انسان و جامعه وجود داشته باشد .

مارکس و انگلس در این کتاب  نوشتند که جهان را باد به انقلاب دعوت نمود و نه اینکه جهان را فقط شرح و توصیف نمود . مخالفین انقلاب مدعی هستند که چون شکست هر انقلابی و کشته شدن هزاران انسان ممکن است ، پس بی مسئولیتی روشنفکری است اگر تئوریسین ها مردم را به انقلاب اجتماعی دعوت کنند ، چون هیچ انقلابی ارزش ریخته شدن خون یک انسان را ندارد ، و فقط اگر اید ه آلها ی کمونیستی قابل عمل باشند ، ریسک جان انسان اشکالی ندارد ، ولی تجربیات اخیر قرن گذشته  نشان دادند که نه تنها  نمیتوان به ایده آلها رسید بلکه حتی حفظ و دفاع از یک انقلاب پیروز در شرایط کنونی سرمایه داری و امپریالیسم جهانی ، غیرممکن است .

ما در معرفی و نقد کتاب ایدئولوژی آلمانی مارکس ، توسط این فیلسوف انگلیسی زمان حال، می بینیم که او مبلغ یاس و ناامیدی ، و مبلغ رفرم و اصلاحات است تا انقلاب و تغییرات رادیکال بنیادین اجتماعی .


January 25th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي